لثقلغتنامه دهخدالثق .[ ل َ ث َ ] (ع مص ) تری . || تر شدن . || سخت نمناک گردیدن هوا و ایستادن باد. یقال : لثق یومنا؛ ای رکدت ریحه و کثر نداه . (منتهی الارب ).
gearدیکشنری انگلیسی به فارسیدنده، چرخ دنده، لوازم، ادوات، اسباب، الات، پوشش، افزار، مجموع چرخهای دندهدار، جامه، چرخ دندهدار، دنده دار کردن، اماده کار کردن، پوشانیدن، مجهز کردن
لثقلغتنامه دهخدالثق .[ ل َ ث َ ] (ع مص ) تری . || تر شدن . || سخت نمناک گردیدن هوا و ایستادن باد. یقال : لثق یومنا؛ ای رکدت ریحه و کثر نداه . (منتهی الارب ).
غناظلغتنامه دهخداغناظ. [ غ َ / غ ِ ] (ع اِ) غم و اندوه و محنت و مشقت . (از اقرب الموارد). الجهد و الکرب . (تاج العروس ). فعل ذلک غِناظَیک َ (غَناظَیک َ) (علی التثنیة)؛ یعنی اکثر