لثلغتنامه دهخدالث . [ ل َث ث ] (ع مص ) ستهیدن . || مقیم بودن بجایی . || پیوسته باریدن باران . || نم رسیدن درخت را. (منتهی الارب ).
لثغةدیکشنری عربی به فارسینوک زباني صحبت کردن , شل وسرزباني تلفظ کردن , شلي زبان , گچ , خمير مخصوص اندود ديوار و سقف , ديوار را با گچ و ساروج اندود کردن , گچ زدن , گچ ماليدن , ضماد انداخ
لثةدیکشنری عربی به فارسیلثه دندان , انگم , صمغ , چسب , قي چشم , درخت صمغ , وسيع کردن , با لثه جويدن , چسب زدن , چسباندن , گول زدن , صمغي شدن
ثمرةالاثللغتنامه دهخداثمرةالاثل . [ث َ م َ رَ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) نوع کوچک بار گز است که عذبه نامند بقدر نخودی و از آن بزرگتر و غیر مثلث می باشد در دوم سرد و در سیم خشک و قابض و
لثةدیکشنری عربی به فارسیلثه دندان , انگم , صمغ , چسب , قي چشم , درخت صمغ , وسيع کردن , با لثه جويدن , چسب زدن , چسباندن , گول زدن , صمغي شدن