لتلتةلغتنامه دهخدالتلتة. [ ل َ ل َ ت َ ] (ع اِ) سوگنددروغ که بدان مال کسی را تلف کنند. || سوگند که صاحب خود را به گناه فروبرد. (منتهی الارب ).
لْتَأْتِفرهنگ واژگان قرآنبايد كه بيايد (تركيب لـِ با فعل مضارع نيز فعل امر مي سازد و چنانچه قبل از آن حروف ربط "وَ" ،"ثُمَّ" يا "فـَ" بيايد ، اين لام ساكن مي شود مثل "وَلْتَأْتِ")
لالتانیلغتنامه دهخدالالتانی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام شعبه ای از شعب معروف کتلونی ْ به اندلس در قدیم . (الحلل السندسیة ج 2 ص 201).
لتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. لنگۀ دروپنجره.۲. ورق کاغذ.۳. [قدیمی] تکهو پارۀ چیزی. لتلت: پارهپاره. لتوپار: [عامیانه] پارهپاره؛ تکهتکه.
مرزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمقعد؛ سوراخ مقعد: ◻︎ جغد که با باز و با کلنگان پرد / بشکندش پر و مُرز گردد لتلت (عسجدی: ۲۵).
لتلتةلغتنامه دهخدالتلتة. [ ل َ ل َ ت َ ] (ع اِ) سوگنددروغ که بدان مال کسی را تلف کنند. || سوگند که صاحب خود را به گناه فروبرد. (منتهی الارب ).
زیرمچیwristocatواژههای مصوب فرهنگستانابزاری مغناطیسی و شناور، که در هنگام کار با موشی یا صفحهکلید یا لتلمسی رایانه، برای راحتی دست، در زیر مچ قرار میگیرد