لتلتةلغتنامه دهخدالتلتة. [ ل َ ل َ ت َ ] (ع اِ) سوگنددروغ که بدان مال کسی را تلف کنند. || سوگند که صاحب خود را به گناه فروبرد. (منتهی الارب ).
لتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. لنگۀ دروپنجره.۲. ورق کاغذ.۳. [قدیمی] تکهو پارۀ چیزی. لتلت: پارهپاره. لتوپار: [عامیانه] پارهپاره؛ تکهتکه.
مرزفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمقعد؛ سوراخ مقعد: ◻︎ جغد که با باز و با کلنگان پرد / بشکندش پر و مُرز گردد لتلت (عسجدی: ۲۵).
لتلتةلغتنامه دهخدالتلتة. [ ل َ ل َ ت َ ] (ع اِ) سوگنددروغ که بدان مال کسی را تلف کنند. || سوگند که صاحب خود را به گناه فروبرد. (منتهی الارب ).
زیرمچیwristocatواژههای مصوب فرهنگستانابزاری مغناطیسی و شناور، که در هنگام کار با موشی یا صفحهکلید یا لتلمسی رایانه، برای راحتی دست، در زیر مچ قرار میگیرد