لته جانلغتنامه دهخدالته جان . [ ل ُ ت ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کیوان ، بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در پانزده هزاروپانصدگزی جنوب خداآفرین و شانزده هزاروپانصدگزی راه شوسه ٔ اهر
GADدیکشنری انگلیسی به فارسیGAD، سیخک، سیخ، دیلم، گوه، نیزه، سنان، شلاق سیخی، ترابخدا، جاد فرزند یعقوب و زلفه، با میله بستن، با میخ محکم کردن، هرزه گردی کردن
لاجونلغتنامه دهخدالاجون . (ص مرکب ) (از: لای عرب + جون (= جان فارسی ) (در تداول عامه ). ضعیف و نزار. سست بنیه . ناتوان . کم بنیه . بی بنیه .
چهارچوبلغتنامه دهخداچهارچوب . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب )قطعاتی از چوب که بیش از 3 و کمتر از پنج باشد. چهار قطعه ٔ چوب که معمولاً تراشیده شده و به زوایای قائمه بهم متصل شده باشد و چها
خان آبادلغتنامه دهخداخان آباد. (اِخ ) دهی است از دهستان بروجرد بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 51 هزارگزی جنوب الیگودرز و کنار راه مالرو رچه به جونو. ناحیه ای است کوهستانی و مع
پیش کردنلغتنامه دهخداپیش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بجلو انداختن . راندن بجانب مقابل . راندن دسته ای از مواشی ودواب و بردن بجانبی که خود میرود. پیش انداختن . بجلو راندن . راندن بط
پسر کاکولغتنامه دهخداپسر کاکو. [ پ ِ س َ رِ ] (اِخ ) محمدبن ابوالعباس دشمنزیار کاکویه مکنی به ابی جعفر و ملقب به علاءالدوله از دیالمه ٔ کاکویه صاحب اصفهان و مضافات . وی پسرخال والده