لتر اوللغتنامه دهخدالتر اول . [ ل ُ ت ِ رِ اَوْ وَ ] (اِخ ) امپراطور روم غربی . پسر لوئی «لودبنور» و ارمنگارد. وی مغلوب برادران خود گشت . (855-795 م .).
لترلغتنامه دهخدالتر. [ ل َ ] (اِخ ) نام دهی جزء دهستان رودباربخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین ، واقع در سه هزارگزی شمال معلم کلایه . دارای 152 تن سکنه . شیعه تاتی فارسی زبان . آب
لترلغتنامه دهخدالتر. [ ل َ ت َ ] (اِ) مقداری است و آن به وزن نیم من تبریز باشد که سیصد مثقال است . || ظرفی را گویند که در آن شراب و غیره کنند. (برهان ). رطل معرب آن است . (جهان
لترلغتنامه دهخدالتر. [ ل ُ ت ِ ] (اِخ ) دوک ساکس . امپراطور آلمان (1125- 1137 م .). مولد سوپلین بورگ در حدود سال 1060 م .
رطللغتنامه دهخدارطل . [ رَ ] (ع اِ) عدل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || معرب لَترَ. مأخوذ از لاتینی لیترا . (یادداشت مؤلف ). نیم من . (بحر الجواهر) (السامی
حبیلغتنامه دهخداحبی . [ ] (اِخ ) قادین یا حبی خاتون شاعره ٔ ترک از اهل اماسیة. صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید:مشهورترین شاعره ٔ عثمانی است ، حفیده ٔ شیخ یحیی و زوجه ٔ شمسی چلپی و
لورلغتنامه دهخدالور. [ ل ِ وَ ] (اِ) گونه ای از اولس که در جنگلهای شمال از سیصد تا 2400 گزی ارتفاع پراکنده است . نام لِور را در کلارستاق و نور و کجور و گرگان و علی آباد و میان
لیرلغتنامه دهخدالیر. (اِ) مسکوکی در ایتالی . الفرنک الایطالی وهو اللیرة ایضاً. انما استعمل بعض کتاب العصر اللیر لکی لاتلتبس باللیرة التی اغلبها یکون ذهباً و اللیر فضة و کانت ال
لت انبانلغتنامه دهخدالت انبان . [ ل َ اَم ْ ] (ص مرکب ) لتنبر. لت انبار. پرخوار. لتنبان . بسیارخوار. شکم پرست . صاحب غیاث اللغات گوید: مرکب از لت که به معنی شکم است و انبان ، و لت ا