الامانلغتنامه دهخداالامان . [ اَ اَ ] (ع صوت ) کلمه ای است که وقت نزول حوادث گویند و معنی آن امان خواستن و فریاد کردن بود. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ). زنهار. زینهار : م
یخنیلغتنامه دهخدایخنی . [ ی َ ](ص ، اِ) به معنی پخته باشد که در مقابل خام است . (برهان ). پخته . ضد خام . (ناظم الاطباء). پخته . (انجمن آرا) (از آنندراج ). پخته و مطبوخ . (غیاث
دل زدنلغتنامه دهخدادل زدن . [ دِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیر کردن چیزی چنانکه میل بدان چیز نماند بلکه از آن تنفر بهم برسد. (آنندراج ). بی میل شدن وبی رغبت گشتن پس از میل و رغبتی که بود
تیغ کشیدنلغتنامه دهخداتیغ کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) شمشیر کشیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هوس قصد ناموس دارد دریغمگر برکشد شحنه ٔ عشق تیغ. ظهوری (از آنندراج ).بر روی آف
خرگوش لبلغتنامه دهخداخرگوش لب . [ خ َ ل َ ](ص مرکب ) لب شکری را گویند و کسی باشد که خلقةً لب زیرین یا زبرین او شکافته باشد مانند لب خرگوش . سه لب .اَفْلَح (از جهت لب زبرین ). اَعْلَ