لبشونهلغتنامه دهخدالبشونه . [ ل َ ن َ ] (اِخ ) نام شهری به پرتقال . اشبونه . لیسبن . رجوع به هر دو کلمه شود.
آبِ لبْشورbrackish waterواژههای مصوب فرهنگستانآبی که کل مواد جامد آن بین 1500 تا 5000 میلیگرم در لیتر باشد
غرفۀ حاضریفروشیdelicatessen, deliواژههای مصوب فرهنگستانغرفه یا محلی در یک فروشگاه یا فروشگاهی که لبشورههایی، مانند گوشتهای نمکسودشده و ماهی و پنیر و سوسیسهای ورقهای و انواع سالاد و سس و غیره میفروشد متـ . حا
لبشونهلغتنامه دهخدالبشونه . [ ل َ ن َ ] (اِخ ) نام شهری به پرتقال . اشبونه . لیسبن . رجوع به هر دو کلمه شود.
لقمهcocktail snacksواژههای مصوب فرهنگستانلبچرهای مانند زیتون یا بادامزمینی یا موادی از این دست که با انواع نوشیدنیها پیش از غذا صرف میشود