لبهدیکشنری فارسی به انگلیسیborder, brink, cut, edging, end, flapper, fringe, hemline, ledge, lip, overhang, rim, small, verge
لبهلغتنامه دهخدالبه . [ ل َ ب َ / ب ِ ] (اِ) تیزنا. تیزه . دَم .حدّ. لب . دَمه . حرف . طرف برنده ٔ کارد و امثال آن .- لبه از ظرفی یا جامه ای یا دیواری و غیره ؛ کنار. حاشیه . ط