لبسلغتنامه دهخدالبس .[ ل ُ ] (ع مص ) پوشیدن جامه . (منتهی الارب ). پوشیدن . (تاج المصادر). مقابل خلع. کندن . بیرون کردن . || برخورداری گرفتن از زن زمانی . لبس قوماً کذلک ؛ ای ت
لبسلغتنامه دهخدالبس . [ ل َ ] (ع مص ) پوشانیدن کار را بر کسی . (منتهی الارب ). پوشیدن . (زوزنی ). التباس . مشتبه ساختن . (منتهی الارب ). || شوریده کردن بر کسی . (زوزنی ) (تاج ا
لبسلغتنامه دهخدالبس . [ ل ِ ] (ع اِ) جامه . پوشش . (منتهی الارب ). پوشاک . لباس : نه لبسی نکو و نه مال و نه جاه پس این غنجه کردن ز بهر چراست . خفاف .به دست شرع لبس طبع میدر گر
لبسفرهنگ انتشارات معین(لَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) پوشانیدن امر بر کسی ، مشتبه ساختن . 2 - (اِ.) شبهه اشکال . 3 - (اِ.) مکر، حیله .
لبثلغتنامه دهخدالبث . [ ل َ ] (ع مص ، اِمص ) مکث . پاییدن . پای داشتن . مقابل سرعت و شتاب . درنگ . درنگی . انتظار. دیر کردن . درنگ کردن . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی )
لبثلغتنامه دهخدالبث . [ ل َ ب ِ ] (ع ص ) درنگ کننده ؛ منه قوله تعالی : لابثین فیها احقابا. (قرآن 23/78). لابث . (منتهی الارب ).
لَبَسْنَافرهنگ واژگان قرآنمشتبه كرديم - پوشيده و مشكل كرديم - به اشتباه انداختيم - دچار اشتباه كرديم (در عبارت "وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکاً لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلاًَ وَلَلَبَسْنَا عَلَيْهِم
لبسانلغتنامه دهخدالبسان . [ ل َ ] (اِ) خردل برّی است . (فهرست مخزن الادویه ). رستنی را گویند که به ترکی قچی خوانند و با ماست خورند و بعضی گویندلبسان خردل صحرائی است . (برهان ). ش
لبسانلغتنامه دهخدالبسان . [ ل َ ] (اِ) خردل برّی است . (فهرست مخزن الادویه ). رستنی را گویند که به ترکی قچی خوانند و با ماست خورند و بعضی گویندلبسان خردل صحرائی است . (برهان ). ش
لبسةلغتنامه دهخدالبسة. [ ل ِ س َ ] (ع اِ) یک نوع پوشیدن . (منتهی الارب ). حالت لباس پوشیدن . || نوعی از جامه . (منتهی الارب ).
لبسةلغتنامه دهخدالبسة. [ ل ُ س َ ] (ع اِ) شک . یقال فی الامر لُبسةٌ؛ ای شبهة. (منتهی الارب ). شبهه . سوسه .