لبخندلغتنامه دهخدالبخند. [ ل َ خ َ ] (اِ مرکب ) لبخنده . تبسم : برقع از رخ به یک طرف افکندعالمی زنده کرداز لبخند. میرزا طاهر وحید.لبخند نهاد بر لب من بر غنچه ٔ گل شکفتن آموخت .ای