۱. (زیستشناسی) کنارۀ دهان از بالا و پایین که روی دندانها را میپوشاند و جزء اندام سخنگویی است.
۲. کنارۀ چیزی.
۳. [مجاز] زبان یا دهان.
〈 لب برچیدن: (مصدر لازم) لبها را بههم فشردن در هنگام غم یا پیش از گریه کردن، بهویژه در اطفال.
〈 لب بستن: (مصدر لازم) [مجاز] خاموشی گزیدن؛ سخن نگفتن.
〈 لب ترکردن: (مصدر لازم)
۱. ترکردن لبها به آشامیدن جرعهای آب یا شراب.
۲. [عامیانه، مجاز] کمترین سخن را بر زبان راندن؛ اشاره کردن.
〈 لب جویدن: (مصدر لازم)= 〈 لب خاییدن
〈 لب خاییدن: (مصدر لازم) [قدیمی] دندان گرفتن لب از شرم یا تٲسف.
〈 لب دوختن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] خاموشی گزیدن؛ سخن نگفتن: ◻︎ مدتی میبایدش لب دوختن / از سخن تا او سخن آموختن (مولوی: ۱۰۱).
〈 لب فروبستن: (مصدر لازم)= 〈 لب بستن
〈 لب گزیدن: (مصدر لازم)
۱. به دندان گرفتن لب.
۲. [مجاز] اظهار تٲسف، پشیمانی، یا تعجب: ◻︎ سوی من لب چه میگزی که مگوی / لب لعلی گزیدهام که مپرس (حافظ: ۵۴۶).
۱. چکیده، خلاصه، گزیده
۲. مغز
۳. خرد، عقل
brief, brink, content , juice, kernel, labium, ledge, point, pure, purport, rim, sense