لاییدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نالیدن.۲. زوزه کشیدن: ◻︎ پنجه در صید برده ضیغم را / چه تفاوت کند که سگ لاید (سعدی: ۱۴۶).۳. هرزه گفتن.
لاییدنلغتنامه دهخدالاییدن . [ دَ ] (مص )لائیدن . نالیدن . (برهان ). عوعو کردن سگ : حقوق خدمت و آنچ از نظایر اینست که شرح قاعده ٔ آن زبان بفرسایدشروع می نکنم اندر آن که تا لطفت نگو
هرزه لاییدنلغتنامه دهخداهرزه لاییدن . [ هََ زَ / زِ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ، ذیل هرزه لای ). هرزه دراییدن . لک درایی کردن . یاوه گفتن . چرند گفتن . بیهوده
هرزه لاییدنلغتنامه دهخداهرزه لاییدن . [ هََ زَ / زِ دَ ] (مص مرکب ) بیهوده گفتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ، ذیل هرزه لای ). هرزه دراییدن . لک درایی کردن . یاوه گفتن . چرند گفتن . بیهوده
لایفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. = لاییدن۲. لاینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ چند باشی چون تبیره «هرزهلای» / همچو نی در پرده رو آهسته لای (تاجبها: لغتنامه: لای).
لائیلغتنامه دهخدالائی . (حامص ) لاییدن . گفتن . تنها در ترکیب به کار رود چنانچه در کلمه ٔ مرکب هرزه لائی . رجوع به لائیدن شود.
لالغتنامه دهخدالا.(فعل امر) مخفف لای ، امر از لاییدن . || (نف مرخم ) مخفف لاینده . هرزه لا، هرزه گو، پرگو. (برهان ).