لایموتلغتنامه دهخدالایموت . [ ی َ ] (ع ص مرکب ) (از: لا + یموت ) که نمیرد. آنکه نمیرد. بی مرگ . بی موت .- حی ّ لایموت ؛ زنده ای که نمیرد.- || نامی از نامهای خدای تعالی ؛ هو الحی
لیموترشگویش اصفهانی تکیه ای: limutorš طاری: limutorš طامه ای: limutorš طرقی: limutorš کشه ای: limutorš نطنزی: limutorš
نان و آبفرهنگ گنجواژه 1ـ سود 2ـ قوت لایموت(معاش)،منافع،اساس کار و زندگی. این کار نان و آب نمیشود. نان و آبدار= منفعتدار
توشهلغتنامه دهخداتوشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) طعام اندک و قوت لایموت و طعامی که مسافران با خود دارند. (برهان ). قوت لایموت و طعام مسافران . (انجمن آرا). زاد راه که مسافران بردارند
خوامزهلغتنامه دهخداخوامزه . [ خوا / خا م َ زَ / زِ ] (اِ) قوت لایموت . (یادداشت مؤلف ). خوردنی و قوت به اندازه ٔ کفایت روز. (ناظم الاطباء).
خورایلغتنامه دهخداخورای .[ خوَ / خ ُ ] (اِ) خوراک اندک . قوت لایموت . || (ص ) مرتب . لطیف . بانزاکت . (ناظم الاطباء). || (نف ) لایق . خورا. درخور. رجوع به خورا شود.