لاپه کردنلغتنامه دهخدالاپه کردن . [ پ ِ / پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح نجاری ) بریدن تیر از میان بدرازا.
لابه کردنلغتنامه دهخدالابه کردن . [ ب َ / ب ِ ک دَ ] (مص مرکب ) لابه ساختن . زاری و خواهش کردن : کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است او گم نگردد از زمین . مولوی .پیش کمان ابرویش ل
pleadدیکشنری انگلیسی به فارسیلابه کردن، درخواست دادن، درخواست کردن، عرضحال دادن، در دادگاه اقامه یا ادعا کردن
لابه کردنلغتنامه دهخدالابه کردن . [ ب َ / ب ِ ک دَ ] (مص مرکب ) لابه ساختن . زاری و خواهش کردن : کرد عیسی لابه ایشان را که این دائم است او گم نگردد از زمین . مولوی .پیش کمان ابرویش ل
لاشه کردنلغتنامه دهخدالاشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لاشه کردن سند یا قباله یا حجتی ، بیرون کردن امضای آن . باطل کردن آن . مهر و امضای آن را محو یا جدا کردن . کشیدن مهر
لانه کردنلغتنامه دهخدالانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشیان گرفتن . جای ساختن . منزل گزیدن . مسکن گرفتن : شنیدم که مردی غم خانه خوردکه زنبور بر سقف آن لانه کرد. سعدی .خود