لاوصوللغتنامه دهخدالاوصول . [ وُ ] (ع ص مرکب ) (از: لاء نفی + وصول )به معنی وامی که ادا نتواند شد. سوخت و سوخت شده .- لاوصول شدن ؛ سوخت شدن . لاوصول ماندن .
لابولهلغتنامه دهخدالابوله . [ ل ِ ] (اِخ ) ادوارد رُنه دو. نام روزنامه نویس و قاضی فرانسوی . مولد پاریس (1811-1883م .) مؤلف «کنت بلو».
لاتوپولیسلغتنامه دهخدالاتوپولیس . (اِخ ) نامی که مقدونیان حاکم بر قسمتهائی از مصر به بعض نواحی آن سرزمین داده اند و بزرگترین آن نواحی امروز آسنا خوانده میشود. (قاموس الاعلام ترکی ).
لاحول و لاقوة الابالغتنامه دهخدالاحول و لاقوةالابا. [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ت َ اِل ْ لا بِل ْ لاه ] (ع جمله ٔ اسمیه ) یعنی نیست نیرو و قوّتی مگر خدای تعالی را. گاه در مقام اعتراض و نشان دادن عد
لاحول و لا قوتلغتنامه دهخدالاحول و لا قوت . [ ح َ ل َ وَ ق ُوْ وَ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) مختصر لاحول و لاقوّة الاّ باﷲ العلی العظیم است و گاه در مقام اعتراض و برای نشان دادن عدم رضایت از امر
لاحوللغتنامه دهخدالاحول . [ ح َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ) (از: «لا» + «حول ») مختصر «لاحول و لاقوة الا باﷲ العلی العظیم » است و آن رابرای راندن دیو و شیطان ، بر زبان آرند : از گفتن لاح
وصولیلغتنامه دهخداوصولی . [ وُ ] (ص نسبی ) منسوب به وصول . آنچه ممکن است وصول شود و به دست آید و جمعآوری شود. (ناظم الاطباء).- لاوصولی ؛ آنچه به دست نمی آید و جمعآوری نمیشود و س
badدیکشنری انگلیسی به فارسیبد، خراب، مضر، زشت، نامساعد، فاسد، شوم، بد اخلاق، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، نا صحیح، زیان اور، بد خو، سرهم بند، مهمل
baddestدیکشنری انگلیسی به فارسیبدترین، بد، خراب، مضر، زشت، نامساعد، فاسد، شوم، بد اخلاق، شریر، بدکار، لاوصول، بی اعتبار، نا صحیح، زیان اور، بد خو، سرهم بند، مهمل
سوختلغتنامه دهخداسوخت . (اِ) آنچه سوزند در تنور و بخاری و تون و مانند آن . آنچه برای سوختن و گرم کردن است . آنچه ضرور است سوختن را از نفت و هیمه و جز آن .آنچه برای گرم کردن یا پ
لالغتنامه دهخدالا. (ع حرف ) نه . نی . بی . نا: لاعلاج ، ناگزیر. لابد، ناچار. مقابل نعم : از کرم و نعمت و آلای اوکس نشنیده ست ز لب لای او. منوچهری .گفت لا و لا کرامة. (تاریخ بی