لاهیلغتنامه دهخدالاهی . (ع ص ) غافل شونده . (منتخب اللغات ). لاعب . بازی کننده . بازیگر. (دهار) : لاهی الهی را درک نتواند کرد. (از کشف المحجوب ). موحد الهی بود نه لاهی . (از کشف
لاحیلغتنامه دهخدالاحی . (ع ص ) نعت فاعلی از لحی بمعانی پوست از درخت باز کردن و نکوهیدن کسی را. (از منتهی الارب ). پوست کن . پوست باز کننده .
لاهیجانلغتنامه دهخدالاهیجان . (اِخ ) (شهر...) حمداﷲ مستوفی گوید: از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات فدک و عرض از خط استوا لح شهری بزرگ است و دارالملک جیلانات آبش از جبال بر می
لاهیجانلغتنامه دهخدالاهیجان . (اِخ ) (شهرستان ...) نام شهرستانی از شهرستانهای هفتگانه ٔ استان یکم ، گیلان . محدود از شمال به دریای خزر از خاور به شهرستان شهسوار و از باختر به شهرست
لاهیجیلغتنامه دهخدالاهیجی . (اِخ ) عبدالرزّاق . او راست شوارق الالهام و آن شرحی است بر تجریدالکلام خواجه نصیرالدین طوسی . و هم او راست گوهر مراد در حکمت به فارسی . رجوع به عبدالرز
لاهیجیلغتنامه دهخدالاهیجی . (اِخ ) نام دهی چهار فرسخ بیشتر میانه ٔ شمال و مغرب گاوکان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
لاهیةلغتنامه دهخدالاهیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث لاهی . قوله تعالی : لاهیة قلوبهم (قرآن 3/21)؛ ای ساهیة غافلة مشغولة بالباطل عن الحق و تذکره .
لاهیجانلغتنامه دهخدالاهیجان . (اِخ ) (شهر...) حمداﷲ مستوفی گوید: از اقلیم چهارم است طولش از جزایر خالدات فدک و عرض از خط استوا لح شهری بزرگ است و دارالملک جیلانات آبش از جبال بر می
لاهیجانلغتنامه دهخدالاهیجان . (اِخ ) (شهرستان ...) نام شهرستانی از شهرستانهای هفتگانه ٔ استان یکم ، گیلان . محدود از شمال به دریای خزر از خاور به شهرستان شهسوار و از باختر به شهرست
لاهیجیلغتنامه دهخدالاهیجی . (اِخ ) عبدالرزّاق . او راست شوارق الالهام و آن شرحی است بر تجریدالکلام خواجه نصیرالدین طوسی . و هم او راست گوهر مراد در حکمت به فارسی . رجوع به عبدالرز