لَاهِيَةًفرهنگ واژگان قرآنمشغول به کار لهو (اسم فاعل از لهو ولهو به معنای هر عمل سرگرم کنندهاي که انسان را از کاري مهم و حياتي و وظيفهاي واجب باز بدارد )
لانههای سولفاتsulfate nestsواژههای مصوب فرهنگستانمحل انباشت موضعی آهنسولفات بر روی سطح آهن زنگزده که در آن آهنگ خوردگی براثر جذب آب و ایجاد برقکاف و تسهیل عبور جریان خوردگی افزایش مییابد
متوازیةلغتنامه دهخدامتوازیة. [ م ُ ت َ ی َ ] (ع ص ) مؤنث متوازی . ج ، متوازیات : خطوط متوازیه خطوطی است که هر چند به لانهایه بروند بایکدیگر تلاقی نکنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا
مذالةلغتنامه دهخدامذالة. [ م ُ ل َ ] (ع ص ) داه و کنیز خرامان بناز، در حالی که او را خوار گیرند، و از آن است این مثل : اخیل من مذالة لانهاتهان و هی تبختر. (منتهی الارب ). || درع