لانمزانلغتنامه دهخدالانمزان . [ لان ْ ن ِ م ِ ] (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت «بان یر» در ایالت پیرنه ٔ علیا. دارای راه آهن و 2569 تن سکنه است .
لامانلغتنامه دهخدالامان . (اِ) لاف و گزاف . (برهان ). || فریب و دروغ . (غیاث ، نقل از شرح خاقانی ). || انبوهی . || بیوفائی . || مغاک . (غیاث ). || امر است به معنی بجنبان . (غیاث
لامانلغتنامه دهخدالامان . (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند نان را گویند و به عربی خبز خوانند. (برهان ). مصحف لحمان ؛ هزوارش نان و نیز به معنی غذا. (دهارله ).
ژرسلغتنامه دهخداژرس . [ ژِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای بطول 178 کیلومتر به فرانسه که از فلات لانمزان سرچشمه گیرد و از ایالت ژرس گذرد و به رود کارون پیوندد.
بائیزلغتنامه دهخدابائیز. (اِخ ) رودی به فرانسه به طول 180 هزارگز که از تپه های لانمزان سرچشمه گیردو میراند کوندم نرارا مشروب ساخته و بگارون ریزد.