لامخلغتنامه دهخدالامخ . [ م ِ ] (اِخ ) ابن متوشلخ بن ادریس علیه السلام است که پسر لمک باشد او پیش از لمک وفات یافت و نوح را لمک پرورش داد و بعضی گویند پدر نوح لامک نام داشت . (غ
لاخگویش گنابادی در گویش گنابادی به زمین سفت و سخت گویند که حفر چاه در آن بسیار سخت است و پس از کمی کندن هم غیر ممکن میشود.
لامکلغتنامه دهخدالامک . [ م َ ] (اِخ ) لمک . نام پدر نوح علیه السلام . (منتهی الارب ). لامخ . نام پسر متوشلخ بن اخنوخ بن ادریس بن ماردبن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم .
اجاءةلغتنامه دهخدااجاءة. [ اِ ءَ ] (ع مص ) آوردن . بیاوردن . || مضطر گردانیدن . مُلْجَاء گردانیدن . (تاج المصادر).- امثال : شرّ ما یجیئک الی مخّة عرقوب ؛ المعنی : ما الجأک الی
تخرسلغتنامه دهخداتخرس . [ ت َ خ َرْ رُ ] (ع مص ) طعام ولادت خود پختن زن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). طعام ساختن زائو برای خویشتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). فی المثل
عروسلغتنامه دهخداعروس . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد و زن نوخواسته یکدیگر را. (منتهی الارب ). زن نوکدخدا و مرد نوکدخدا، مگر در عرف اطلاق این بیشتر بر زن کنند، و به ضمتین خواندن خطاست
ادریسلغتنامه دهخداادریس . [اِ ] (اِخ ) خنوخ . اخنوخ .پیغامبری پیش از بنی اسرائیل . مؤلف برهان گوید: نام پیغمبریست مشهور. گویند از جهت درس گفتن بسیار بدین نام علم شد و او را مثلث