لاغفرهنگ مترادف و متضاد۱. شوخی، ظرافت، مطایبه، هرز، هزل ۲. سرور، شادی، نشاط ۳. تزویر، حیله، فریب، فسوس، مکر ۴. بافه، دسته
لاغلغتنامه دهخدالاغ . (اِ) تا. تای . شاخ . شاخه . طاقه : طاقه ٔ ریحان ،لاغی اسپرغم . یک لاغ سبزی ، یک طاقه بقل ، یک برگ از سبزی . یک لاغ تره یا یک لاغ سبزی یا لاغی اسپرغم ؛ هری
لاقلغتنامه دهخدالاق . (از ع ، ص ) مخفف لایق . رجوع به لایق شود: لاق گیس تو یا او یا من و غیره ، لایق گیسوی تو یا او یا من .
لعقلغتنامه دهخدالعق . [ ل َ ] (ع مص ) لعقة. (منتهی الارب ). لیسیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). || مردن : لعق فلان اصبعه ؛ بمرد. (منتهی الارب ). || به کفجلیز برآوردن . (زوزن
لاغیةلغتنامه دهخدالاغیة. [ غی ی َ ] (ع ص ، اِ) کلمة لاغیة؛ سخن بدو فاحش و بیهوده . سخن نابکار. (دهار). منه قوله تعالی : لاتسمع فیها لاغیة. (قرآن 11/88). (منتهی الارب ). لغو. (مهذ