لاشبرگفرهنگ انتشارات معین(بَ) (اِ مر.) لایة تیره رنگی که در نتیجة پوسیدگی برگ های تازه یا خشک و ساقه های جوان افتاده بر روی خاک جنگل به وجود می آید.
لاشبرگلغتنامه دهخدالاشبرگ . [ ش َ ب َ ] (اِ مرکب ) هنگامی که بر پوشش مرده ٔ خاک جنگل برگهای خشک و شاخه های تازه افتاده افزوده میشود در قسمت زیرین آن برگها و شاخه های کهنه ٔ سالهای
لاد از لاد برگشادنلغتنامه دهخدالاد از لاد برگشادن .[ اَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) ویران کردن : بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای حصارهای قوی برگشاده لاد از لاد.فرخی .
لاشبرگlitter, forest litterواژههای مصوب فرهنگستانلایۀ سطحی کف جنگل که در مرحلۀ پیشرفتۀ تجزیه قرار ندارد و معمولاً از انواع برگها ازجمله برگهای سوزنی و سرشاخهها و ساقهها و پوست درختان و میوههایی که بهتاز
ماشلغتنامه دهخداماش . (معرب ، اِ) دانه ای است معروف ... (منتهی الارب ). غله ای است که در هند اسبان را می خورانند و آدمیان نیز خورند و برگ او را آفتاب پرست گویند. (آنندراج ). یک
نعشلغتنامه دهخدانعش . [ ن َ ] (ع اِ) جنازه . (غیاث اللغات )(مهذب الاسماء). جنازه ٔ با مرده . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). سریر میت هنگامی که مرده در آن است . (از متن اللغة)
دادنلغتنامه دهخدادادن . [ دَ ] (مص ) اسم مصدر آن دهش است . اعطاء. (ترجمان القرآن ). ایتاء. (ترجمان القرآن ). مقابل ِ گرفتن . در اختیار کسی گذاردن بدون برگرداندن . تسلیم کسی کردن
کیسهلغتنامه دهخداکیسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) خریطه که در آن پول و زر نگه دارند. (آنندراج ). خریطه ٔ کوچکی که در آن پول می ریزند و یا در آن نوشتجات و اسنادو کاغذهای کاری را می گذار
مرغزیلغتنامه دهخدامرغزی . [ م َ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به مرو. اهل مرو. مروزی . در نسبت به مرو، غیر از مروی و مروزی ، مرغزی نیز می گفته اند چنانکه در مجمل التواریخ و القصص (ص 327)