لاکدشتلغتنامه دهخدالاکدشت . [ دَ ] (اِخ ) نام دیهی به فرح آباد مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی ). دهی از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری .واقع در 35
لاادامیلغتنامه دهخدالاادامی . [ اُ ] (اِخ ) نام زن پُرتزیلاس . این مرد موافق افسانه های یونانی نخستین سپاهی یونانی بود که در لشکرکشی یونانیهابه آسیا برای جنک با ترووا پا به تروا گذ
لاکدشتلغتنامه دهخدالاکدشت . [ دَ ] (اِخ ) نام دیهی به فرح آباد مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 120 بخش انگلیسی ). دهی از دهستان اندرود بخش مرکزی شهرستان ساری .واقع در 35
تفاخرلغتنامه دهخداتفاخر. [ ت َ خ ُ ] (ع مص ) با یکدیگر فخر کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). همدیگر نازیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مباهات و فخر کردن بعض قوم بر
ابوسعیدلغتنامه دهخداابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) رستمی . شاعر مشهوراصفهانی معاصر صاحب بن عبّاد و او بعربی شعر می گفته است و قطعه ٔ ذیل در توصیف پادشاهان ایران از اوست :بها لیل غر من
بأسلغتنامه دهخدابأس . [ ب َءْس ْ ] (ع اِ) بؤس . شدت . دلاوری در جنگ . (اقرب الموارد). بأساء قوت در حرب و دلیری . (منتهی الارب ). || عذاب . سختی . (از اقرب الموارد) (منتهی ال
اسفرائینلغتنامه دهخدااسفرائین . [ اِ ف َ ] (اِخ ) اِسفرایین . اِسفراین . اسپرائین . شهری است مشهور در خراسان . (برهان ). شهری است مشهور از نواحی نیشابور بر منتصف طریق جرجان . و بعضی