لاسیلغتنامه دهخدالاسی . (ص نسبی ) که لاس زدن خوی دارد. آنکه لاس زند. آنکه به نظر ریبه در نامحرم نگاه کند. (در تداول عوام ). چشم چران . نظرباز. || آنکه ملاعبه کند با خوبرویان . آ
لاسیلغتنامه دهخدالاسی . [ س َ ] (اِخ ) نام کرسی بخش در ماین .از ولایت ماین به فرانسه . دارای 1726 تن سکنه است .
لاسیدنلغتنامه دهخدالاسیدن . [ دَ ] (مص ) لاس زدن . نظربازی کردن . دست بازی کردن . || ملاعبه با منظور.
لاسیدنلغتنامه دهخدالاسیدن . [ دَ ] (مص ) لاس زدن . نظربازی کردن . دست بازی کردن . || ملاعبه با منظور.
لاسیتانیلغتنامه دهخدالاسیتانی . (اِخ ) نام قبیله ای از قبایل معروف کتلونیه به اندلس . (الحلل السندسیة ج 2 ص 20).
لاسیمالغتنامه دهخدالاسیما. [ سی ی َ ] (ع ق مرکب ) خاصة. خصوصاً. بالخاصة. بخصوص . علی الخصوص . ویژه . بویژه . || نه چنانستی . (دهار). لاترما. رجوع به سیما شود.