لازاللغتنامه دهخدالازال . (اِخ ) اَنتوان شارل لوئی ، کنت دو. نام بهترین ژنرال فرانسوی سپاه بناپارت . مولدمتز به سال 1775 و مقتول در واگرام به سال 1809م .
لازاللغتنامه دهخدالازال . (اِخ ) آلبر دو. روزنامه نویس فرانسوی . مولد مانس و وفات به پاریس (1833-1886 م .). نبسه ٔ لازال مذکور فوق .
لازاللغتنامه دهخدالازال . (اِخ ) نام کرسی بخش در «گار» از ولایت ویگان بفرانسه . دارای 1480 تن سکنه .
لازال عالیالغتنامه دهخدالازال عالیا. [ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) همیشه بلند باد. پیوسته برتر باد : آورد گرد فتح و ظفر پیش چشم ماباد رکاب عالی لازال عالیا.سوزنی .
لازال عالیالغتنامه دهخدالازال عالیا. [ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) همیشه بلند باد. پیوسته برتر باد : آورد گرد فتح و ظفر پیش چشم ماباد رکاب عالی لازال عالیا.سوزنی .
اضراسلغتنامه دهخدااضراس . [ اَ ](اِخ ) موضعی است در قول برخی از اعراب : ایا سدرتی اضراس لازال رائحاًروی ٌ عروفاً منکما و ذراکما...(از معجم البلدان ).
ام یعفورلغتنامه دهخداام یعفور. [ اُم ْ م ِی َ ] (ع اِ مرکب ) ماده سگ . (از المرصع) : یا ام یعفور سقاک العهدلازال من صید علیک لبد.راجز (از المرصع).و رجوع به یعفور شود.
محمیةلغتنامه دهخدامحمیة. [ م َ می ی َ ] (ع ص ) حمایت شده . حراست شده : لازالت معمورة الاطراف والارکان محمیة الاکناف والبنیان . (سندبادنامه ص 10).- دولت محمیه ؛ دولت تحت الحمایة.
استعارة التخییلیةلغتنامه دهخدااستعارة التخییلیة. [ اِ ت ِرَ تُت ْ ت َخ ْ لی ی َ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) ان یستعمل مصدرالفعل فی معنی غیر ذلک المصدر علی سبیل التشبیه ثم یتبع فعله فی النسبة ال