لارسلغتنامه دهخدالارس . (اِ) لاریس . مانِس . پناتِس . رجوع به پناتس شود. لاره . رومیان ارواح مردگان خویش را مقام خدائی قائل میشدند و آنان را لارش ، پناتِس یا مانِس میگفتند و بدی
لارسالغتنامه دهخدالارسا. (اِخ ) نام شهری از عیلام . حموربی شاه بابل ریم سین پادشاه عیلام را از این شهر به سال (2093 ق .م ) بیرون راند. (ایران باستان ج 1 ص 120). این شهر مرکز ستای
لارستانلغتنامه دهخدالارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام محلی در 193 هزارگزی گرمسار و 307 هزارگزی تهران میان هفتخوان و بنوار. و بدانجا ایستگاه راه آهن باشد.
لارستانلغتنامه دهخدالارستان . [ رِ ] (اِخ ) نام ناحیه ٔ وسیعی متصل به خلیج فارس ولی چون مطابق تقسیمات حکومتی بنادر فارس حکومتی جداگانه دارد قسمت جنوبی لارستان جزء بنادر ذکر میشود.
لارسرلغتنامه دهخدالارسر. [ س َ] (اِخ ) نام دهی جزء دهستان گسکرات بخش صومعه سرا از شهرستان فومن واقع در 24 هزارگزی باختری صومعه سرا. دارای 245 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2
پرویز لارستانلغتنامه دهخداپرویز لارستان . [ پ َرْ زِ رِ ] (اِخ ) (قلعه ٔ...) فرسخی بیشتر جنوبی قریه ٔ مربوت از ناحیه ٔ مضافات شهر لار، کوه کوچکی افتاده آنرا قلعه پرویز و پرویزن گویند به