موج لاوLove waveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی موج سطحی ناشی از به تله افتادن امواج برشی قطبیدۀ افقی در نزدیکی سطح زمین
لاخفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهواحد شمارش چیزهای باریک و دراز مثل مو، ترکه، و شاخۀ درخت: چند لاخ مو، چند لاخ هیزم.
سوک ریشفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهکسی که چند لاخ مو مانند سوک خوشۀ گندم بر زنخ خود داشته باشد؛ کوسه.
لاخلغتنامه دهخدالاخ . (پسوند) از ادات محل که به آخر کلماتی چون نمکلاخ ؛ دیولاخ ؛ سنگلاخ ؛ اهرمن لاخ ؛ رودلاخ ؛ آتش لاخ ؛ هندولاخ ؛ کلوخ لاخ و غیره بپیوندد. جای . معدن . صاحب بر
دیولاخلغتنامه دهخدادیولاخ . [ وْ ] (اِ مرکب ) (از: دیو + لاخ ، لیک لهجه ٔ آذری ). (یادداشت مؤلف ). جا و مقام دیو را گویند چه لاخ معنی مکان است همچو سنگلاخ و رودلاخ . (برهان ). یع