لاخسلغتنامه دهخدالاخس . [ خ ِ ] (اِخ ) نام کتابی از افلاطون . (عیون الانباء). لاخس یا شجاعت نام یکی از قولهای افلاطون است . (ابن الندیم ). قفطی در تاریخ الحکماء (ص 17 و 18) گوید
اخسفةلغتنامه دهخدااخسفة. [ اَ س ِ ف َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خَسیف . چاههای بسیارآب در زمین سنگناک که آب آن منقطع نشود.
لاخسلغتنامه دهخدالاخس . [ خ ِ ] (اِخ ) نام کتابی از افلاطون . (عیون الانباء). لاخس یا شجاعت نام یکی از قولهای افلاطون است . (ابن الندیم ). قفطی در تاریخ الحکماء (ص 17 و 18) گوید
زابیلغتنامه دهخدازابی .(اِخ ) علی بن عبدالعزیز مکنی به ابوالحسن بن زیادةاﷲبن ابی مضر [ فرزند ابومروان بن زیادةاﷲ ] است . مؤلف المغرب بنقل از حجاری در المسهب گوید: ابوالحسن علی
اسبذلغتنامه دهخدااسبذ. [ اَ ب َ ](اِخ ) (شاید معرب اسب پد) جوالیقی گوید: «فارسی عربه طرفة، و الاصل «اسب » و هو ذکرالبراذین » یخاطب بهذا عبدالقیس و یروی «عبیدالعصا» نامی از نامها
خسفلغتنامه دهخداخسف . [ خ َ ] (ع مص ) بسیارشیر گردیدن ماده شتر و در زمستان زود خشک شدن آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). منه : خسفت الناقه . || خسیف و