لاطیلغتنامه دهخدالاطی . (ع ص ) آنکه عمل غیرطبیعی کند. تازباز. غلام باره . مردافشار. بچه باز . || (معرب ، اِ) مأخوذ از یونانی ، کاج . (یا) حَور. (دزی ).
لاطیلغتنامه دهخدالاطی ٔ. [ طِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از لطاء به معنی دوسیدن به زمین و چسبیدن . (از منتهی الارب ): و هو نبات لاطی ٔ مع الارض لَه رؤس رخوة. (ابن البیطار). چسبنده به
لاتی دانلغتنامه دهخدالاتی دان . (اِخ ) دهی به نُه فرسنگی مغرب بندرعباس کنار خلیج فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
لاتیأسلغتنامه دهخدالاتیأس . [ ت َ ءَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) نومید مشو. اقتباس از آیه ٔ لاتیأسوا من روح اﷲ. (قرآن 87/12)؛ نومید از رحمت خدا مشوید : آن در مجلس بر آن که لاتیأس وین د
لاتی دانلغتنامه دهخدالاتی دان . (اِخ ) دهی به نُه فرسنگی مغرب بندرعباس کنار خلیج فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
لاتیدانواژهنامه آزاداسم روستا و پل تاریخی دراستان هرمزگان وبه محلی که گل لاتی درآنجا میرویدمانندنرگس زار