لاطلغتنامه دهخدالاط. [ لاطط ] (ع ص ) مرد پلید: لاطٌ ملطٌ؛ آنکه خود خبیث باشد و یارانش نیز خبیث . (منتهی الارب ).
لعطلغتنامه دهخدالعط. [ ل َ ] (ع مص ) بر پهنای گردن کسی را داغ کردن . || تمام خواستن و نگاه داشتن حق کسی را. || تیر انداختن بر کسی . || چشم زخم رسانیدن . || شتافتن . || چریدن ست
لَّاتَفرهنگ واژگان قرآننام یکی ازبتهای زمان جاهلیت (و به طوري که مورخين مينويسند حتي بتهاي خانه کعبه هم از آن صابئين بوده ، و مردم مکه در آنروزها در شمار صابئين و ستارهپرستان بودهاند
لَاتَفرهنگ واژگان قرآننيست (لات شبيه ليس مي باشد و عبارت "لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ " يعني هنگام فرار نيست)