لابیفرهنگ انتشارات معین[ انگ . ] (اِ.) 1 - سرسرای بزرگ ورودی ، تالار ورودی هتل و مهمان خانه (فره ). 2 - گروه یا جریانی که تلاش می کنند بر هیئت حاکمه یا بر کسانی در جهت منافع یا آرمان
لابی کردنlobby 3واژههای مصوب فرهنگستاناِعمال نفوذ بر قانونگذاران یا مسئولان اجرایی برای وضع یا تصویب قانون یا سیاستی مشخص به نفع فرد یا گروهی خاص
لابینوسلغتنامه دهخدالابینوس . (اِخ ) نام صاحب منصبی رومی که در خدمت دولت پارت میزیست و از ترتیب سپاه آرائی و طرز جنگ رومیهااطلاعاتی بکمال داشت . او پسر تیتوس ، مأمور سزار در گالیا
لابیجلغتنامه دهخدالابیج . (اِخ ) نام پشته هائی در حوالی سوله ده مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 31 بخش انگلیسی ).
لابیدنلغتنامه دهخدالابیدن . [ دَ ] (مص ) لابه کردن : بدار دنیا چون برفروخت آتش ظلم سکار آن بجهنم همی خورد چو ظلیم چو خون و ریم بپالوده خیره از مردم به دوزخ اندرلابد که خون دهندش و
لابیرنتلغتنامه دهخدالابیرنت . [ رَ ] (اِخ ) لپ رهونیت ، کاخی بزرگ چهار گوش (200 گز * 150 گز) به مصر. در محل کنونی دهکده ٔ هَوارَه به مشرق دریاچه ٔ مُریس . داخل آن شامل عده ای بسیار