قحبلغتنامه دهخداقحب . [ ق َ ] (ع ص ) مرد کلان سال و سرفه زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) سرفه زده گردیدن مرد.(منتهی الارب ) (آنندراج ). قحاب . رجوع به قحاب شود.
قحلغتنامه دهخداقح . [ ق ُح ح ] (ع ص ) خالص . ساده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): عربی قح ؛ مرد عربی محض . عبد قح ؛بنده و برده ٔ محض که پدر و مادر او هر دو بنده با
قلغتنامه دهخداق . [ قاف ] (اِخ )نام سوره ٔ پنجاهمین قرآن که در مکه نازل شد و 45 آیه دارد، پس از سوره ٔ حجرات و پیش از سوره ٔ ذاریات .
قسحبلغتنامه دهخداقسحب . [ ق ُ ح ُب ب ] (ع ص ) سطبر و ضخم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کلفت . (ناظم الاطباء). قُسقُب ّ.
قروح بلخیهلغتنامه دهخداقروح بلخیه . [ ق ُ ح ِ ب َ خی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قرحه هائی است با خشک ریشه ها و چرک ریزیها. از جنس سعفه ٔ پست به شمار میرود، و بدان جهت به بلخ
لعوق حب القطنلغتنامه دهخدالعوق حب القطن . [ ل َ ق ُ ح َب ْ بِل ْ ق ُ ] (ع اِ مرکب ) من صناعة جالینوس جلیل القدر عظیم النفع یعید شهوة الباء بعد الیأس و یصفی الصوت و یفتح السدد و یذهب ضعف
ابواسحاق حباللغتنامه دهخداابواسحاق حبال . [ اَ اِ ق ِ ح َب ْ با ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم سعید حبال شود.
حبقوق نبیلغتنامه دهخداحبقوق نبی . [ ح َ ق ِ ن َ / ح َ ب َق ْ قو ق ِ ن َ ] (اِخ ) نام یکی از انبیاء بنی اسرائیل است و او ظاهراً به زمانی که بنی اسرائیل در اسارت کلدانیان بودند (یعنی 6