قیچلغتنامه دهخداقیچ . (اِ) درختچه ای است که در بیابانهای خراسان وکرمان و یزد و اطراف کرج وجود دارد. در بعضی کتابهانام گُواج برای آن ذکر گشته است . (درختان جنگلی ایران تألیف سا
قیچZygophyllumواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از قیچیان یکسالۀ علفی یا چندسالۀ بوتهای با حدود 50 گونه که در نواحی خشک و نیمهخشک افریقا و مدیترانه و آسیای میانه و استرالیا میرویند؛ شاخههای آنها
هجانلغتنامه دهخداهجان . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) برگزیده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برگزیده و خالص و پاک از هرچیزی . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد)
حاکم بامر الغتنامه دهخداحاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکر
اغذونیلغتنامه دهخدااغذونی . [ اَ ] (اِخ ) حاشدبن عبداﷲ قصیر مکنی به ابو عبدالرحمان . و او پسر عبداﷲبن عبدالواحدبن محمدبن عبداﷲبن ایمن اغذونی است . وی از اولاد احنف بن قیس بوده و ب
حوالةلغتنامه دهخداحوالة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) تمسک و برات و سفته . (ناظم الاطباء). برات که بدائنان دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشتق است از تحول بمعنی انتقال و در شرع نقل دین و
لقیملغتنامه دهخدالقیم . [ ] (اِخ ) الدجاج . ذکره الجاحظ فی کتاب الحیوان و قال انه مدح النبی (ص ) فی غزاة خیبر بشعره منه :رمیت مطاه من الرسول یفترن شهباء ذات مذاکر و حفار.قال فوه