قیوملغتنامه دهخداقیوم . [ ق َی ْ یو ] (ع ص ) بیمانند و بی همتا. (منتهی الارب ). بسیار قائم . (فرهنگ فارسی معین ).
غیوملغتنامه دهخداغیوم . [ غ َ ] (ع ص ) ابرناک . پوشیده از ابر. یوم غیوم ؛ روز ابرناک . (از لسان العرب از ذیل اقرب الموارد).
غیوملغتنامه دهخداغیوم . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَیم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به غَیم شود.
قیومیلغتنامه دهخداقیومی . [ ق َی ْ یو ] (حامص ) قیوم بودن . قائم بالذات بودن . پایندگی . (فرهنگ فارسی معین ).
قیومیتلغتنامه دهخداقیومیت . [ ق َی ْ یو می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) قیوم بودن . قائم بالذات بودن . (فرهنگ فارسی معین ) : هرچه در عقل محال است ، اﷲ بر آن قادر بر کمال است و در قدر
قیومیلغتنامه دهخداقیومی . [ ق َی ْ یو ] (حامص ) قیوم بودن . قائم بالذات بودن . پایندگی . (فرهنگ فارسی معین ).
قیومیتلغتنامه دهخداقیومیت . [ ق َی ْ یو می ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) قیوم بودن . قائم بالذات بودن . (فرهنگ فارسی معین ) : هرچه در عقل محال است ، اﷲ بر آن قادر بر کمال است و در قدر
پایندهلغتنامه دهخداپاینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) قَیّوم . (دهار). دائم . بادوام . مُدام . قائم . (دهار) (مهذب الاسماء). باقی . (مهذب الاسماء). جاوید. محکم . استوار. قیّم . قیّام