قیمولیالغتنامه دهخداقیمولیا. (اِ) نوعی از گل است و آن را به عربی حجرالرخام گویند و آن مانند صفحه های رخام بودو سفید و خوشبوی میباشد و از آن بوی کافور می آید. چون تازه باشد آن را حج
طین قیمولیالغتنامه دهخداطین قیمولیا. [ ن ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالرخام هم خوانند و آن مانند صفایح رخام بود سفید و براق و خشبوی و گویند از وی بوی کافور آید چون تازه بود و آن
طین قیمولیالغتنامه دهخداطین قیمولیا. [ ن ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حجرالرخام هم خوانند و آن مانند صفایح رخام بود سفید و براق و خشبوی و گویند از وی بوی کافور آید چون تازه بود و آن
ارطوناسلغتنامه دهخداارطوناس . [ ] (اِ) بیونانی طین قیمولیاست . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ارتوناس . (فهرست مخزن الأدویه ). رجوع به ارتوناس شود.
طفللغتنامه دهخداطفل . [ طَ ] (اِ) اسم اندلسی طین قیمولیاست ونیز کمون بری را نامند. (فهرست مخزن الادویه ). یسمی طین قیمولیان و الطلیطلی و البکیوت . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ). اسم ا