قیعارلغتنامه دهخداقیعار. [ ق َ ] (ع ص ) مرد لب پیچنده وقت سخن . (منتهی الارب ). || کسی که سخن را از بیخ حلق بیرون آورد. (از اقرب الموارد). رجوع به قیعر شود.
واگنک پشتِ کارpush carواژههای مصوب فرهنگستانواگن کاری چهارچرخهای برای حمل افراد و مصالح سنگین که میتوان آن را هل داد یا با موتور به حرکت درآورد
فرغون پشتکارtrack dolly, rail dolly, pony carواژههای مصوب فرهنگستانافزارهای متشکل از چرخ ـ محور با لبه و کفی شبیه به فرغون برای حمل مصالح خط بهصورت دستی در مسافتهای کوتاه
کهارلغتنامه دهخداکهار. [ ک َ ] (اِخ ) قومی از هنود که پالکی یا تخت و امثال آن را بردارد، و فارسیان به تشدید استعمال نمایند. (آنندراج ) : تا کرده رو بر پالکی کرده ست جا در پالکی بنشسته چون در پالکی نه چرخ کهار آمده .ملاطغرا (از آنندراج ).</
کهارلغتنامه دهخداکهار. [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از همدستان افراسیاب . (از فهرست ولف ) : کهار کهانی سوار دلیردگر چنگش آن نامبردار شیر.فردوسی .
قهارلغتنامه دهخداقهار. [ ق َهَْ ها ] (اِخ ) صفتی است از صفات باریتعالی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).