قشلامیشیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهحرکت به قشلاق در زمستان. قشلامیشی کردن: [قدیمی] در زمستان به قشلاق رفتن.
قشلامیشیلغتنامه دهخداقشلامیشی . [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) قشلامیشی کردن (فرمودن )؛ به قشلاق یعنی گرمسیر رفتن : و در زمستان آن سال قشلامیشی در قراباغ اران فرمود. (ذیل رشیدی حافظ ابرو ص 151
قوشلامیشیلغتنامه دهخداقوشلامیشی . [ قُش ْ ] (ترکی -مغولی ، حامص ) رفتن به قشلاق در زمستان . (فرهنگ فارسی معین ).
قوشلامیش کردنلغتنامه دهخداقوشلامیش کردن . [ قُش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رفتن به سرزمینی گرم در زمستان . (فرهنگ فارسی معین ).
کال تژنلغتنامه دهخداکال تژن . [ ت ِ ژَ ] (اِخ ) رودی است به حدود باورد ترکستان : غازان در حدود خبوشان ورادکان بشکار و تماشا مشعول بود. و امرا به کار لشکر و اصحاب دیوان به ضبط اموال
قشلامیشیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهحرکت به قشلاق در زمستان. قشلامیشی کردن: [قدیمی] در زمستان به قشلاق رفتن.
قشلامیشیلغتنامه دهخداقشلامیشی . [ ق ِ ] (ترکی ، اِ) قشلامیشی کردن (فرمودن )؛ به قشلاق یعنی گرمسیر رفتن : و در زمستان آن سال قشلامیشی در قراباغ اران فرمود. (ذیل رشیدی حافظ ابرو ص 151
قوشلامیشیلغتنامه دهخداقوشلامیشی . [ قُش ْ ] (ترکی -مغولی ، حامص ) رفتن به قشلاق در زمستان . (فرهنگ فارسی معین ).
جرمغانلغتنامه دهخداجرمغان . [ ] (اِخ ) از دیه های ابیورد و آن را جرمکان نیز میگفته اند.خواجه رشید در تاریخ غازانی گوید: امیر نورالدین که در 691 هَ . ق . مأمور دفع امیر نوروز بود