قیزانلغتنامه دهخداقیزان . (ع اِ) ج ِ قوز بمعنی ریگ توده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قوز شود.
غیذانلغتنامه دهخداغیذان . [ غ َ ] (ع ص ) آنکه بگمان بصواب رسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که بوسیله ٔ گمان به رای درست میرسد. (از اقرب الموارد).
قیضانلغتنامه دهخداقیضان . [ ق َی ْ ی ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ قیض . خرنده و فروشنده . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
قیظانلغتنامه دهخداقیظان . [ ق َ ] (اِخ ) مخلافی است به یمن و آن را مخلاف قیظان نامند و آن نزدیک به ذی جبله است . (از معجم البلدان ).
غیزانلغتنامه دهخداغیزان . (اِخ ) دهی است به هرات . (منتهی الارب ). یاقوت گوید: بظن غالب از قرای هرات است . (از معجم البلدان ).
قوزلغتنامه دهخداقوز. [ ق َ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ گرد. || ریگ توده ٔ بلند. ج ، اقواز، قیزان . اقاویز، اقاوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
قازانیلغتنامه دهخداقازانی . (اِخ ) شهاب الدین . از علماء است . از اوست : حق المعرفة فی حسن الادراک فی وجوب الفطر والامساک . این کتاب در قازان به سال 1291 هَ . ق . چاپ شده است . (م
قازان بیگلغتنامه دهخداقازان بیگ . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لطف آباد بخش لطف آباد شهرستان دره گز در 36هزارگزی جنوب لطف آباد و سر راه مالرو عمومی بشارت واقع است . موقعیت جغرافی