قار و قیرواژهنامه آزاد(گچساران) داد و بیداد، فریاد، صدای ناهنجار، سروصدا، بلند فریاد زدن، فریاد از عصبانیت.
قیروانلغتنامه دهخداقیروان . [ ق َ رَ ] (اِخ ) شهری است بزرگ که در زمان معاویةبن ابی سفیان بصورت شهر درآمده و مسلمانان در آن سکونت کرده اند. این شهر در اقلیم سوم قرار دارد. طول آن
قیرلغتنامه دهخداقیر. (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش قیر و کارزین شهرستان فیروزآباد است و آب مشروب آن و آب زراعت اطراف از چشمه و دورشته قنات تأمین میشود. سکنه ٔ آن مطابق آخرین آمار230
باغ نولغتنامه دهخداباغ نو. [ ن َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان افروز بخش قیر و کارزین شهرستان فیروز آباد که در 24 هزارگزی جنوب باختر قیر و 83 هزارگزی باخترراه عمومی کارزین به خنج در ج
کفچفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده=کف۱: ◻︎ فروهشته لفچ و برآورده کفچ / به کردار قیر و شبه، کفچ و لفچ (فردوسی: ۶/۹۰).