قژاکندلغتنامه دهخداقژاکند. [ ق َ ک َ ](اِ مرکب ) قزاکند. رجوع به قزاکند شود : در قژاکند مرد باید بودبر مخنث سلاح جنگ چه سود؟سعدی (گلستان ).
قراکندلغتنامه دهخداقراکند. [ ق َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 25000 گزی شمال قصبه ٔ اسدآباد و 60 هزارگزی جنوب باختر شوسه ٔ همدان به قروه .
قراکندلغتنامه دهخداقراکند. [ ق َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در14000گزی شمال باختری بوکان و 13500گزی باختر شوسه ٔبوکان به میاندوآب .
قراکندلغتنامه دهخداقراکند. [ ق َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 28000گزی باختر رزن و 18000گزی شمال کبودراهنگ . موقع جغرافیایی آن جلگه و سردس
قزاکندلغتنامه دهخداقزاکند. [ ق َ ک َ ] (معرب ، اِ)زره . جامه ٔ جنگ . این لغت فارسی است و جمع آن قزاکندات . (اقرب الموارد). رجوع به قزاگند و قزاغند شود.
قزاکنداتلغتنامه دهخداقزاکندات . [ ق َ ک َ ] (معرب ، اِ) ج ِ قزاکند. (اقرب الموارد). رجوع به قزاکند شود.
وشینهلغتنامه دهخداوشینه . [ وَ ن َ / ن ِ ] (اِ) جوشن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). جوشن که در جنگها پوشند. (آنندراج ) (انجمن آرا). نام سلاحی است که آن را جوشن گویند. (بره
قراکندلغتنامه دهخداقراکند. [ ق َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چاردولی بخش اسدآباد شهرستان همدان واقع در 25000 گزی شمال قصبه ٔ اسدآباد و 60 هزارگزی جنوب باختر شوسه ٔ همدان به قروه .
قراکندلغتنامه دهخداقراکند. [ ق َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بوکان بخش بوکان شهرستان مهاباد. واقع در14000گزی شمال باختری بوکان و 13500گزی باختر شوسه ٔبوکان به میاندوآب .
قراکندلغتنامه دهخداقراکند. [ ق َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سردرود بخش رزن شهرستان همدان . واقع در 28000گزی باختر رزن و 18000گزی شمال کبودراهنگ . موقع جغرافیایی آن جلگه و سردس
قزاکندلغتنامه دهخداقزاکند. [ ق َ ک َ ] (معرب ، اِ)زره . جامه ٔ جنگ . این لغت فارسی است و جمع آن قزاکندات . (اقرب الموارد). رجوع به قزاگند و قزاغند شود.