قچقلغتنامه دهخداقچق .[ ق ُ چ َ ] (اِخ ) (نهر...) نهری است از نهرهای مازندران و از شعب گرگان رود که شاید کونچی ملا نامیده میشود. در ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو آمده است :
قچقارلغتنامه دهخداقچقار. [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) قُجْغار. گوسفند گشنی . (برهان ) (آنندراج ). گوسپند پروار گشنی . (ناظم الاطباء).
قچقارلغتنامه دهخداقچقار. [ ق ُ ] (ترکی ، اِ) قُجْغار. گوسفند گشنی . (برهان ) (آنندراج ). گوسپند پروار گشنی . (ناظم الاطباء).
شقحطبلغتنامه دهخداشقحطب .[ ش َ ق َ طَ ] (ع اِ) قچقار دوشاخ و یا چهارشاخ . ج ، شَقاحِط، شَقاطِب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کبش بزرگ . (مهذب الاس
اطخملغتنامه دهخدااطخم . [ اَ خ َ ] (ع ص ) قچقارسیاه سر تیره اندام . (منتهی الارب ). کبش اطخم ؛ قچقار سیاه سر تیره اندام . (ناظم الاطباء). قچقار سیاه سر و تیره اندام . (آنندراج )
النجیلغتنامه دهخداالنجی . [ ] (اِخ ) ابن قچقار. یکی از امرای سلطان برکیارق که از طرف همین پادشاه بخوارزمشاهی تعیین شد ولی بقتل رسیدو قطب الدین محمدبن انوشتکین (490 هَ . ق .) خوار
مزقوقلغتنامه دهخدامزقوق . [ م َ ] (ع ص ) قُچقار که پوست آن را از سر به جانب پا کشیده باشند . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). پوست کنده شده از جانب سر به طرف پا. (ناظم ا