قلچماقلغتنامه دهخداقلچماق . [ ق ُ چ ُ ] (ترکی ، ص مرکب ) مرد شهوت پرست و اوباش . (آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ). این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق است و به کسی گفته میشود
قلچماقلغتنامه دهخداقلچماق . [ ق ُ چ ُ ] (ترکی ، ص مرکب ) مرد شهوت پرست و اوباش . (آنندراج از سفرنامه ٔ شاه ایران ). این کلمه مرکب از قل به معنی بازو و چماق است و به کسی گفته میشود
قلچماقواژهنامه آزادقُلْچُماْق:(gholchomagh) در گویش گنابادی یعنی هیکلی ، بزرگ جثه ، زورمند و قدرتمند
علی قلچماقلغتنامه دهخداعلی قلچماق . [ع َ ق ُ چ ُ ] (اِخ ) نام شخصی از فساق است . و قلچماق در ترکی «سائیس » را گویند. (از آنندراج ) : ارشاد بچه پروریت گر هوس شودبرخیز و سر بپای علی قلچ