قشه رشهلغتنامه دهخداقشه رشه . [ق َ ش َ / ش ِ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) جمعی بی سروپا. بوش . (یادداشت مؤلف ). غشه رشه . رجوع به غشه رشه شود.
قشةدیکشنری عربی به فارسیپوست , سبوس , غلا ف يا کاسه گل , حقه گل , بي سبوس کردن , بي پوشش کردن , قسط , بخش , ماشوره , کاه , بوريا , حصير , ني , پوشال بسته بندي , ناچيز
قشه رشهلغتنامه دهخداقشه رشه . [ق َ ش َ / ش ِ رَ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) جمعی بی سروپا. بوش . (یادداشت مؤلف ). غشه رشه . رجوع به غشه رشه شود.
قشهلغتنامه دهخداقشه . [ ق ُ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف آباد دوآب پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد در 48 هزارگزی جنوب خاوری تربت جام . موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای
قشه توتلغتنامه دهخداقشه توت . [ ق ُ ش ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان صالح آباد بخش جنت آباد شهرستان مشهد در 9 هزارگزی جنوب باختری صالح آباد و 7 هزارگزی جنوب شوسه ٔ عمومی مشهد. موقع جغ
جرونلغتنامه دهخداجرون . [ ج َ ] (اِخ ) نام ولایتی بوده نزدیک به بندر هرمز از بناهای اردشیرو گفته اند نزدیک هم بوده است ، در عهد صفویه شاه عباس ماضی بنام خود بندری ساخته آباد نمو
دولابلغتنامه دهخدادولاب . (اِخ ) دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس در 100هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو باسعید به قشم با 410 تن سکنه . آب آن از چاه و باران و راه آن مالرو است .