اُسْتِ قُسْتگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی مستحکم. مقاوم و پا برجا ، مظبوط ، مخالف ضعیف و سست ، درهم بسته شده و محکم ، استخوان دار ، بادوام ، ثابت و استوار.
الوسللغتنامه دهخداالوسل . [ اَ س ِ ] (اِ) قستوس . شقواص . (یادداشت مؤلف ). نهالی مدیترانه ای که از آن لادن بیرون میکشند. رجوع به لادن شود.
الرقوسلغتنامه دهخداالرقوس . [ اَ ل َ ] (اِخ ) ناحیه ایست در قستل جدید نزدیک فلاتراوه از اندلس . فرانسویان و اسپانیاییان آن را آلارغوس یا اراکه نامیده اند. (از لغات تاریخیه و جغراف
بهرهفرهنگ انتشارات معین(بَ رِ) [ په . ] ( اِ.)1 - نصیب ، قسمت . 2 - سود، نفع . 3 - حاصل ، محصول . 4 - حاصل قست .
لاذنلغتنامه دهخدالاذن . [ ذَ ] (اِ) لادن . رجوع به لادن شود. رطوبتی است که به پشم و ریش بز و سم آن نشیند. وقتی که گیاه قیسوس یا قستوس را چرا کند. آنچه در موی چسبد نیکوتر است . ن
شقواصلغتنامه دهخداشقواص . [ ] (ع اِ) نوعی از چوب شعراوی که در اسپانیا به دست آید. قستوس . الوسل . (یادداشت مؤلف ).