قَرَأْتَفرهنگ واژگان قرآنخواندي (معناي اصلي آن جمع کردن است ، اما نه هر جمعي ، بلکه جمعي که دگرگونگي و تفرقه به دنبال داشته باشد و به همين دليل جمع کردن حروف ، و سپس بيرون ريختن آن برا
قراتپه ٔ سرخسلغتنامه دهخداقراتپه ٔ سرخس . [ ق َ ت َپ ْ پ ِ ی ِ س َ رَ ] (اِخ ) جائی است در سرخس که آن را شیرسیل میگویند. رجوع به تاریخ غازان چ انگلستان ص 16، 24، 26، 49، 45، 86، 94 و 95
قراتکینیلغتنامه دهخداقراتکینی . [ ق َ ت َ ] (اِخ ) عمودی است منسوب بشخصی از ترک که نامش قراتکین بوده . || قبیله ای منسوب به قراتکین ترک . (آنندراج ).
قراتپه ٔ سرخسلغتنامه دهخداقراتپه ٔ سرخس . [ ق َ ت َپ ْ پ ِ ی ِ س َ رَ ] (اِخ ) جائی است در سرخس که آن را شیرسیل میگویند. رجوع به تاریخ غازان چ انگلستان ص 16، 24، 26، 49، 45، 86، 94 و 95
قراتکینیلغتنامه دهخداقراتکینی . [ ق َ ت َ ] (اِخ ) عمودی است منسوب بشخصی از ترک که نامش قراتکین بوده . || قبیله ای منسوب به قراتکین ترک . (آنندراج ).
قراتاتارلغتنامه دهخداقراتاتار. [ ق َ] (اِخ ) قومی از اتراک که هلاکوخان ایشان را از مغولستان به ایران آورد و به روم فرستاد و آن قبیله سی وچهل هزار خانوار بودند و مواشی و مراعی و اغنا