قدرآبادلغتنامه دهخداقدرآباد. [ ق َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گردیان بخش شاهپور شهرستان خوی . واقع در 22000 گزی جنوب باختری شاهپور و 8هزارگزی جنوب راه ارابه رو چهریق . محلی است
قدراءلغتنامه دهخداقدراء. [ ق َ ] (ع ص ) گوش میانه . (منتهی الارب ). الاذن لیست صغیرة و لا کبیرة. (اقرب الموارد). || بنوقدراء؛ چیزهای سهل و آسان .
قدرانلغتنامه دهخداقدران . [ ق ِ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قادر شدن . (آنندراج ). گویند: قَدَر قَدْراً و قُدْرَةً و مُقْدرَةً [ دُ / دَ/ دِ ] و مِقداراً و قدا
قدراندازلغتنامه دهخداقدرانداز. [ ق َ دَ اَ ] (نف مرکب ) شخصی باشد کماندار که تیرش خطا نخورد. (برهان ). تیرانداز حکمی که تیرش خطا نکند. (آنندراج ). قادرانداز : میدهی از جا کمانداری ا
قدرانلغتنامه دهخداقدران . [ ق ِ ] (ع مص ) توانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قادر شدن . (آنندراج ). گویند: قَدَر قَدْراً و قُدْرَةً و مُقْدرَةً [ دُ / دَ/ دِ ] و مِقداراً و قدا
قدرآبادلغتنامه دهخداقدرآباد. [ ق َ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گردیان بخش شاهپور شهرستان خوی . واقع در 22000 گزی جنوب باختری شاهپور و 8هزارگزی جنوب راه ارابه رو چهریق . محلی است
قدراءلغتنامه دهخداقدراء. [ ق َ ] (ع ص ) گوش میانه . (منتهی الارب ). الاذن لیست صغیرة و لا کبیرة. (اقرب الموارد). || بنوقدراء؛ چیزهای سهل و آسان .
قدراندازلغتنامه دهخداقدرانداز. [ ق َ دَ اَ ] (نف مرکب ) شخصی باشد کماندار که تیرش خطا نخورد. (برهان ). تیرانداز حکمی که تیرش خطا نکند. (آنندراج ). قادرانداز : میدهی از جا کمانداری ا
علی قدرالامکانلغتنامه دهخداعلی قدرالامکان . [ ع َ لا ق َ رِل ْ اِ ] (ع ق مرکب ) چندانکه بتوان . چندان که بشود. به میزانی که بتوان . به مقداری که بتوان .