قَاضِيَةَفرهنگ واژگان قرآنتمام کننده - به پايان رساننده ( وعبارت "يَا لَيْتَهَا کَانَتِ ﭐلْقَاضِيَةَ " يعني اي کاش کارم با همان مرگ اول به پايان رسيده بود)
دُماسبcauda equinaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهرشتههای عصبی که از انتهای مخروط نخاعی به پایین میروند
چقادهلغتنامه دهخداچقاده . [ چ َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جوشقان بخش میمه ٔ شهرستان کاشان که در 22 هزارگزی خاور میمه واقع است . کوهستانی و سردسیر است . و 250 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات ، لبنیات و مختصرمیوه جات
چکادهلغتنامه دهخداچکاده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی چکاد است که تارک سر باشد. (برهان ). تارک سر. (جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (رشیدی ). فرق سر. (ناظم الاطباء).چکاد و چکاه و میان سر : نخستین پیش میدان شد پیاده قدم غرقه در
کودهلغتنامه دهخداکوده . [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صومعه سرا که در شهرستان فومن واقع است و 965 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
کوچیدهلغتنامه دهخداکوچیده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) کوچ کرده . رحلت کرده . نقل مکان کرده . رجوع به کوچیدن و کوچ کردن شود.