۱. (نظامی) [مجاز] = قوا
۲. استعداد.
۳. (برق) باتری.
۴. (ریاضی) توان.
〈 قوۀ دراکه: قوۀ دریابنده و درککننده؛ فهم و شعور.
〈 قوۀ غاذیه: (طب قدیم) قوهای که غذا را تحلیل ببرد و جزء بدن کند.
〈 قوۀ قضائیه: (سیاسی) از قوای سهگانه که موظف به رسیدگی به دعاوی و حفظ حقوق مردم است و شامل محاکم دادگستری است.
〈 قوۀ مجریه: (سیاسی) از قوای سهگانه که موظف به اجرای قوانین است؛ هیئت دولت.
〈 قوۀ مقننه: (سیاسی) از قوای سهگانه که موظف به وضع قوانین است؛ مجلس.
نیرو، توان
۱. توانمندی، توانایی، توان، رمق، زور، قابلیت، قدرت، نا، نیرو، یارا
۲. باطری،
faculty, index, sinew, strength, zap