قول دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته ل دادن، وعده دادن، لبیکگفتن، عهد کردن، سوگند خوردن، عرضهکردن، اظهار کردن عهد بستن، امضا دادن، چک سفیدامضا دادن، بالش نرم زیر سر کسی
قول و قرار دادنلغتنامه دهخداقول و قرار دادن . [ ق َ / قُو ل ُ ق َ دَ ] (مص مرکب ) عهد بستن . پیمان بستن . رجوع به قول شود.
وعده دادنلغتنامه دهخداوعده دادن . [ وَ دَ / دِ دَ ] (مص مرکب ) قول دادن به کسی برای اجرای عملی . قول دادن . (ناظم الاطباء) : همی وعده دهی امروز و فرداهمین امروز و فردایت مراکشت . باب
کنش منظوریillocutionary forceواژههای مصوب فرهنگستانبیان جملات بهمنظور انجام دادن اعمالی نظیر قول دادن، متهم کردن، نامیدن و جز آن در قراردادهای اجتماعی
گرو دادنلغتنامه دهخداگرو دادن . [ گ ِ رَ / رُو دَ ] (مص مرکب ) شیئی را به رهن سپردن . || ضمانت دادن . || قول دادن : گهی خورشید بردی گوی و گه ماه گهی شیرین گرو دادی و گه شاه .نظامی .
قرار دادنلغتنامه دهخداقرار دادن . [ ق َ دَ ] (مص مرکب ) برقرار کردن . || ثابت نمودن . || استوار کردن . (ناظم الاطباء) : ساز طرب ها کنون که نیّر اعظم داد به برج حمل قرار مکان را. واله
زبان دادنلغتنامه دهخدازبان دادن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) وعده کردن و عهد کردن . (فرهنگ نظام ). کنایه از عهد و شرط کردن . (برهان قاطع). وعده و عهد و پیمان و شرط کردن . (غیاث اللغات ). ک