قولنجگویش اصفهانی تکیه ای: qulanǰ طاری: qolenǰ طامه ای: qolanǰ طرقی: qolenǰ کشه ای: qolenǰ نطنزی: qulanǰ
قلنگه داربلوطلغتنامه دهخداقلنگه داربلوط. [ ] (اِخ ) نام کوهی و ناحیتی است بهرسین . (یادداشت مؤلف ).
قولنامهلغتنامه دهخداقولنامه . [ ق َ / قُو م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) عهد و پیمان نوشته . (آنندراج ). سندی که فروشنده و خریدار به دلال دهند که مبیع را بفلان مبلغ بیع و شری خواهند.
قولنجلغتنامه دهخداقولنج . [ ق َ ل َ / قو ل َ / ل ِ ] (معرب ، اِ) مرضی است دردناک معده راکه با آن خروج فضولات بدن و باد، سخت و مشکل میشود. این کلمه معرب است . (از اقرب الموارد). د