قولانلغتنامه دهخداقولان . (اِخ ) دهی است از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، سکنه ٔ آن 233 تن . آب آن از رودخانه ٔ قولان و محصول آن غلات ، انجیر، انار، انگور و سردرختی
غولانلغتنامه دهخداغولان . [ غ َ] (ع اِ) گیاهی است ترش شبیه به اشنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نام قسمی شورگیاه .
قولانجقلغتنامه دهخداقولانجق . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن ازرود آجرلو. محصول آن غلات ، چغندر، حبوب و بادام . شغل اهالی
قولانلولغتنامه دهخداقولانلو. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان ، سکنه ٔ آن 99 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، بنشن و میوه جات . شغل اهالی آنجا زراعت
قولانجقواژهنامه آزاددر زمان قدیم به اسب قولان میگفتن در باتلاقی در جنوب روستا که زینه نام دارد اسب یاهمان قولان به گل مشینه اربابه میگه قولان چیغ(اسب بیرون بیا)به همین دلیل اسم روس
قبولاندنفرهنگ انتشارات معین(قَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) = قبولانیدن : مورد قبول قرار دادن ، مورد پذیرش قرار دادن .
قولانجقواژهنامه آزاددر زمان قدیم به اسب قولان میگفتن در باتلاقی در جنوب روستا که زینه نام دارد اسب یاهمان قولان به گل مشینه اربابه میگه قولان چیغ(اسب بیرون بیا)به همین دلیل اسم روس
قولانجقلغتنامه دهخداقولانجق . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آجرلو بخش مرکزی شهرستان مراغه ، سکنه ٔ آن 100 تن . آب آن ازرود آجرلو. محصول آن غلات ، چغندر، حبوب و بادام . شغل اهالی
قولانلولغتنامه دهخداقولانلو. [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان ، سکنه ٔ آن 99 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، بنشن و میوه جات . شغل اهالی آنجا زراعت